بخشی از یادداشت سردبیر ﴿اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات﴾ . اندیشه پویا . شماره ۴۸
رضا خجسته رحیمی / طبقهای شدن مدیران و الیگارشیک شدن آریستوکراسی
انقلاب ایران را قیامی علیه الیگارشی رژیم پهلوی خواندهاند، اما چهار دهه پس از استقرار جمهوری اسلامی، نمیتوان انکار کرد که آریستوکراسی جدیدی از مدیران در جمهوری اسلامی ــ فراتر از جناحبندیهای سیاسی ــ شکل گرفته، که املاک نجومی و وامهای نجومی و حقوقهای نجومی، همگی از الیگارشیک شدن این آریستوکراسی جدید نیز حکایت میکنند. ویژگی این مدیران، اشتراکی است که به واسطۀ حضور در انقلاب با هم دارند، و به نظر میرسد که این اشتراک، در گذر از یک نسل به نسل بعدی، میرود تا در قالب «ژن خوب» ویژگیهای خونی و وراثتی نیز پیدا کند. بسیاری از نخبگان دانشگاهی به دلیل ناتوانی بوروکراسی در جذب آنها، مهاجرت میکنند و جوانانی با ژنهای خوب که خوب بودن خود را از پدران انقلابیشان به ارث بردهاند، میروند که پای خود را در بوروکراسی و ادارۀ عمومی محکمتر کنند. انقلاب ایران، نظام بوروکراتیک را در تلۀ «خانوادۀ انقلابی» گرفتار کرد؛ «خانوادۀ انقلابی» توصیفی است که اولبار در توصیف انتصابات بر اساس وابستگیهای شخصی و سیاسی در مکزیک بعد از انقلاب به کار برده شد. «خانوادۀ انقلابی» اگرچه پس از انقلاب ایران در جمهوری اسلامی نهایتاً به دو جناح متفاوت تقسیم شد، و سهم آنها در قدرت کمتر یا بیشتر شد، اما دایرۀ بستهای از مدیران را شامل میشود که از مقامی به مقام دیگر نقل مکان میکنند و کارنامۀ مدیریتیِ آنها در گذر سالیان، انباشته از مسئولیتهای متنوع سیاسی و اقتصادی، و اجرایی و مشاورهای میشود، اما این کارنامههای پرصفحه، هیچگاه به محک کارآمدی، ارزیابی نمیشوند. انقلابی بودن میتواند افتخار باشد اما نمیتواند به یک رانت تبدیل شود. خانوادۀ انقلابی به جای حاکمیت قانون، در قانونی نانوشته، درهای ترفیع و ارتقا را به روی نسلهای بعد از خود ــ جز فرزندانی که به واسطۀ خون اصیل و ولادت و وراثت و ژن خوب به آنها وابستهاند ــ بستهاند تا کارآمدی انقلابی خود را که به کهنگی و ناتوانی در اصلاحِ بدیهیترین سازوکارهای ادارۀ عمومی گراییده، همچنان کارآمد جلوه دهند. «خانوادۀ انقلابی» طبقهای از مدیران و سیاستمداران ایرانیاند که اگرچه یک طبقۀ اشرافی یا فئودالی نبودهاند، اما سمتها و لقبهای نانوشتهای چون همیشهوزیر و همیشهمدیر و همیشهمعاون و همیشهوکیل را یدک میکشند؛ و گاه به یک پست نیز بسنده نمیکنند. (یک نمونۀ متأخر اما نه نادر از خانوادۀ انقلابی، سید رضا صالحی امیری است که زمانی معاون قومیتها در وزارت اطلاعات بود و مدرک دکترایش در مدیریت دولتی را از دانشگاه آزاد و نه دانشگاه تهران یا هاروارد گرفته، و در ششمین دهۀ عمرش، به وزارت فرهنگ و ارشاد رسیده، مدتی سرپرستی وزارت ورزش و جوانان را تجربه کرده، و وقتی در دولت به مقام مطلوبی نرسیده، به لطف همراهی مردم با لیست امید و پیروزی اصلاحطلبان در شورای شهر تهران، سهم خود را از شهردار تهران ستانده، به معاونت فرهنگی شهرداری رسیده و قائممقام شهردار تهران شده، و به همین فتوحات بسنده نکرده و همزمان تلاش کرده در کنار قائممقامی شهرداری تهران، با اثبات شغل نبودنِ ریاست کمیتۀ ملی المپیک، یک مدال دیگر را هم بر گردن خود بیندازد. بهراستی چرا قائممقام شهرداری تهران، که جا دارد اولین ابلاغیههای او به نهادهای تحت امرش در معاونت فرهنگی شهرداری تهران، به عنوان الگوهایی از زوال بوروکراسی، در دانشکدههای مدیریت تدریس شود، به قائممقامی شهرداری تهران بسنده نمیکند و خود را شایستۀ ریاست بر کمیتۀ ملی المپیک هم میداند؟) تئوریِ «خانوادۀ انقلابی»، تا دهۀ اول انقلاب، برای محافظت از قدرت و تضمین بقای حکومت ضروری به نظر میرسید، اما این راهکار بقا، بهمرور در حالی که نهاد حکومت در ایران را در تلۀ خود گرفتار کرده، به فرسایش و ناکارآمدی بوروکراسی و حکمرانی انجامیده، آنچنان که اکنون بر خلاف آن تصور اولیه، خود تهدیدی است برای بقا.
سیاسی- فرهنگی-تحلیلی- مسعودمرادپور...برچسب : نویسنده : mmoradpoorgildeha بازدید : 199